تا یادم میاد بچه که بودم فکر می کردم ماه رمضان یه ماهیه فقط برای روزه گرفتن. خدا گفته باید روزه بگیریم ما هم باید بگیم چشم. اگر هم روزه نگیریم خدا ناراحت میشه. شایدم دیگه ما رو دوستمون نداشته باشه... بچه بودم دیگه تو عالم بچگی آدم چه میدونه مهمونیه خدا یعنی چی؟ شبای قدر چیه؟
اما حالا که بزرگ شدم می بینم نه بابا ماه رمضون یه چیزی فراتر از این حرف هاست. ما میگیم رفتیم مهمونیه خدا ولی درک نمی کنیم. این ماه رمضون حال و هوایی داره. غروب هاش بغض دارن. دل لحظه های این ماه رمضان گرفته.
جوونی که داری روزهای ماه رمضون رو سپری می کنی باهات حرفی دارم.
بیایم در این شبها دعا کنیم پرتویی از مهتاب ماه این شب ها هم به ما برسه. اشکال ما اینه که اومدیم مهمونیه خدا و یادمون رفته که به عشق کی زنده ایم. ما خیلی وقته که ماه تماممون رو گم کردیم.
رو راست بگم اومدیم مهمونی خدا ولی بی مهدی...
شاید خدا این ماه رو گذاشته یه کم ما آدم بشیم، یه کم خودمون رو اصلاح کنیم یه کم کمتر دل گل ناز فاطمه رو بشکنیم...
همیشه می گیم منتظر مهدی هستیم که برگرده ولی در حقیقت مهدی منتظر ماست که برگردیم.
برگردیم از گناه، از غفلت، از عصیان و ما ککمان هم نمیگزد...
غروب جمعه های ماه رمضان چقدر دلگیره. حدس می زنم غروب جمعه های این ماه لحظه هایی اند که اشک مهدی فاطمه از بی وفایی، از نامردی، از بی معرفتی شیعه روانه میشه.
خیلی زشته که آدم خوشحال باشه اومده مهمونیه خدا و یادی از ولی خدا تو این شبها نکنه...
و ما دلمون خوشه که اومدیم مهمونیه خدا اما میزبان رو هنوز پیدا نکردیم.
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
نفیسه یل پور